جستجوگر پیشرفته سایت



دلنوشته های زیبای راز و نیاز با خدا
خدایا دلم به سان قبله نماست ؛ وقتی عقربه اش به سمت “تــــو” می ایستد ، آرام می شود … . . خدا ، فراموش شده ای که همیشه روبروی ماست … . . در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت در حالیکه گویی ایستاده بودم ! چه غصه هایی که فقط به سپیدی مویم حاصل شد در حالیکه قصه کودکانه اى بیش نبود ! دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نخواهد نمی شود ! به همین سادگی … . . چشمه ها در جاری شدن و علف ها در سبز شدن معنی پیدا میکنند کوه ها با قله ها و دریا ها با موج ها زندگی پیدا میکنند و همه ی انسان ها با عشق … پس بار خدایا بر من رحم کن بر من که میدانم ناتوانم رحم کن باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم و حتی من نباشد … اما نباشد لحظه ای که در قلبم”عشق” نباشد ! . . ﺣﻤﺪ ﻭ ﺳﭙﺎﺱ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﯼ است ﮐﻪ ﻫﺮ ﺟﺎ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﻫﺮ ﺟﺎ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩﻡ ! . . خدایا بیا پشت آن پنجره که وا میشود رو به سوی دلم ! بیا پرده ها را کناری بزن که نورت بتابد به روی دلم ! خدایا کمک کن که پروانه ی شعر من جان بگیرد کمی هم به فکر دلم باش ، مبادا بمیرد خدایا دلم را که هر شب نفس می کشد در هوایت اگرچه شکسته ، شبی می فرستم برایت

بخش نظرات

کد امنیتی رفرش